تک پارتی
🖐🏻🖐🏻
ازش جدا شدم
خیلی ترسیده بودم ، اینجا چه خبر بود ؟
دویدم سمت در تا فرار کنم
+ وایسا !
داشتم میرفتم بیرون که خوردم به بابام و افتادم
اونم پاهاش سم بود !
هلش دادم اونور و دویدم سمت کوچه که دستمو گرفت !
بهش میزدم اما ولش نمیکرد !
آخرش گازش گرفتم و فرار کردم تو کوچه
که آدرین با ماشینش اومد جلوم و گفت سوار شو !
سوار نشدم چون ممکن بود اونم الکی باشه !
از اونجا فرار کردم که آدرین با ماشینش زیرم کرد و از روم رد شد ...
مامانم بیدارم کرد
+ پاشو پاشو خواب بد میبینی ! پاشو یکم آب بخور !
همش خواب بود ؟
ولی چرا بدنم درد میکرد ؟
آب رو گرفتم و خوردم
پا شدم برم آب به صورتم بزنم که قطره های خون رو زمین دیدم
ناخودآگاه نگاهم به پای مامان افتاد ...
انگار خواب نبوده !!
سایه خودم از پشتم خیلی بزرگ شد
برگشتم عقب که ...
همشون اومدن و دورم جمع شدن !
که یکی صدام زد
از بالا بود ...
نگاهمو بهش کردم که اون موجود کوچیک که دیده بودم بالای سرم بود !
و با قیافه ترسناکش افتاد رو صورتم .. !
از خواب پریدم
یعنی چی ؟؟
چرا اینجوری میشم ؟؟
اینجا کجاس ؟؟
توی یه جای خرابه بودم
صداهایی از دوروبر میومد
و پای من زخم شده بود و نمیتونستم حرکت کنم
حس کردم یکی از پشت داره میاد سمتم
ولی انگار یکی نبود !
برگشتم ..
و با حجم عظیمی از هیولا روبرو شدم ... !
میدونم خیلی چرت نوشتم ولی شما لایک و کامنت یادتون نره💙💙💙💙